من هواتو دارم! اگه کاری هست بهم بگو!

هواتو دارم!

راستش خیلی وقته که چند خط از این مطلب را نوشته بودم اما تکمیل کردنش خیلی زمان برد، هم بخاطر اینکه این چند هفته خیلی گرفتار بودم و هم بخاطر اینکه میخواستم اونجوری بنویسم که توی ذهنم پرورشش داده بودم! اما این دو سه روزه اینور و اونور چندتا مطلب خوندم مثل این بحث تعدیل نیروی دیجی کالا که دیگه مطمئن شدم که همین امشب باید تکمیلش کنم 🙂 اگر خبر رو ندیدین خلاصه اش این بود که دیجی کالا بخاطر شرایط اقتصادی ممکلت مجبور شده که یکسری تعدیل نیرو انجام بده تا بتونه برای ادامه کار شرایط رو مدیریت کنه و این موضوع رو توی یک بیانیه مانند اعلام کرده بود که به نظر من خیلی حرکت جالبی بود و البته دیدم که خیلی ها تفسیر کرده بودن که این مدل بیانیه دادن برای باج گرفتن از دولت و … بوده که من به شخصه یک همچین حسی از موضوع نداشتم؛

بگذریم و بریم سر اصل موضوع! 🙂 تقریبا از ابتدای سال هرجایی که میرم و با هرکسی که صحبت میکنم همه در حال آه و ناله هستند و ناراضی از شرایط، خب با توجه به شرایط اقتصادی و روابط بین المللی خیلی هم به نظر غیر طبیعی نمیاد؛ اما عکس العملها و کارهایی هم که افراد میکنن هم در نوع خودش جالبه! یکسری که اندکی تمکن مالی داشتند که خب درگیر دلار و سکه خریدن هستند و هر بار که مجددا میبینمشون از افتخاراتی که در این مسیر کسب کردن تعریف میکنن! دیدی چه سودی کردم؟ وقتی ۹ تومن بود ۱۰ هزار تا خریدم الان کلی سود کردم!!! دیدی چه سودی کردم، ۱۰۰ تا سکه ثبت نام کردم و … اینا خیلی شانس اوردن که هنوز ازم کتک نخوردن! 😀

یک گروه دیگه که خب جزو گروه کارمندان معمولی قرار میگیرن و طبیعتا میزان درآمدشون اونقدری نیست که حالا بخوان توی فضای دلار و سکه خریدن هم وارد بشن! خب اینا چه کار میکنن؟ معلومه دیگه، دارن دنبال یکجایی میگردن که بتونن بهش مهاجرت کنن و الان در حال جمع آوری اطلاعات و کلاس زبان رفتن و هی حرص خوردن از اینکه چرا فرصت رو از دست دادیم و اون موقع که جوونتر بودیم اقدام نکردیم و … هستند!! 🙁
خب با لحاظ کردن این دو تا گروهی گفتم کلا از نظر من دوتا گروه دیگه بیشتر نمیمونه! اولیش میشن اونایی که فقط وظیفه آه و ناله رو دارن مدیریت و پیگیری میکنن، چون یا مثلا سنشون الان دیگه از فضای مهاجرت گذشته یا دیگه چون خسته ان حس و حالی برای اینکارها ندارن و فقط با فوروارد کردن پیامهایی تلگرامی مبنی بر اینکه دیروز۵۰۰ دلار حقوق میگرفتیم و امروز ۴۰۰ دلار، توی گروهها خود شیرینی میکنن و البته هروقت هم بسترش پیش بیاد به موضوع کلیدی آه و ناله میپردازن!

اما گروه چهارم که متاسفانه متاسفانه توی این چندماه که از این مدل اوضاع و احوال مملکت میگذره، به تعداد انگشتهای دست هم ازشون ندیدم 😥 میتونید حدس بزنید کیا میشن؟ باتوجه به اینکه خیلی نایاب هستن فکر نکنم بتونید حدس بزنید 🙁 پس خودم میگم، اونهایی که فقط و فقط به خودشون فکر نمیکنن! شما دیدین؟ اگه دیدین که به نظرم جزو خوشبخت ها به حساب میاین! چندماه پیش توی شهروند آرژانتین داشتیم خرید میکردیم و از ردیف کیسه های برنج رد میشدیم که یک خانم مسنی خطاب به یک خانم دیگه گفت “میگن داره قحطی میشه، راست میگن؟؟ بهم گفتن بیام و برنج بخرم!! (اصولا بچه ها از خارج سیگنال داده بودن!)” اومدم بپرم وسط بحث و یک جوابی بدم که خانم مخاطب آخرین جوابی رو که میشد داد بهش داد! گفت “فرض کنیم قحطی بشه، شما دلت میاد ملت تو خیابون دارن از گشنگی میمیرن و بعد شما چند تا گونی برنج تو خونه ات داشته باشی؟؟” طبیعتا دیگه ادامه رو میتونید حدس بزنید.  نسخه جدیدش هم که شده حمله به پوشک و نوار بهداشتی و … 🙄  فکر میکنم این گروه چهارمی که دارم میگم افراد معدودی هستن که هنوز دارن به حفظ کشتی فکر میکنن! اینکه واقعا خودمون توی این جامعه تنها نیستیم و قرار نیست هرکسی فقط به فکر خودش باشه! آخرش که چی؟ خودمون زنده بمونیم و بقیه به درک؟ چرا الان اغلب جامعه برعکس اینرو فکر میکنن و فقط دنبال پیدا کردن راز بقا برای خودشون هستند؟

چند هفته پیش موعد تمدید یک اجاره نامه ای بود و با کلی استرس رفتم سراغ مالک که قرارداد رو تمدید کنیم. مالک آدم متمولی هستش و خدا بهش برکت بده، توی کسب و کار خودش وضعش بد نیست. داشتم سرخ و سفید میشدم که ببینم چی میخواد بگه و طبیعتا بحث جدی با این جمله شروع شد که “خب مهندس چقدر اضافه کنیم؟” جواب طبیعیه من هم که مشخص بود، “هرچی کمتر بهتر!” 😉 جواب داد “والا من خودم هم برای چند تا از دفترهام مستاجرم و امسال مالکها خیلی اجاره هام رو اضافه کردن اما خب من به این اصل باور دارم که باید خودمون به خودمون رحم کنیم و کسی از بیرون قرار نیست بهمون کمکی بکنه!” منم که کلا هنگ بودم و نمیدونستم روی بخش اول جمله تمرکز کنم یا روی بخش دومش، فقط داشتم گوش میدادم! اصل موضوع رو اینجوری ادامه داد که “مهندس، اگه ۱۰% اجاره رو اضافه کنیم میتونی بدی؟ پول پیش رو هم نمیخواد توی این اوضاع اضافه کنی!!!” شما بودین عکس العملتون توی اون لحظه چی بود!؟؟ گزینه های من که خیلی محدود بودم! بزنم زیر گریه، بپرم ماچش کنم، یا خیلی کول و شیک تشکر کنم! الان که فکر میکنم شاید باید میزدم زیر گریه اما توی اون لحظه گزینه شیک بودن رو انتخاب کردم به همراه کلی تشکر و سعی برای مخفی کردن بغض و اشکی که داشت سرازیر میشد!

راستش اون بغض برای این نبود که مثلا شانس اوردیم که اجاره رو دو برابر نکرده یا هرچی! داره ۱۰% اضافه میکنه و تازه داره ازم سئوال میکنه که میتونی بدی؟؟ اصل اون بغض واسه این حس بود که بابا دمش گرم، هنوزم توی این اوضاع بلبشو آدم با مرام پیدا میشه! آدمی که فقط و فقط خودش و خانواده اش رو نمیبینه که حالا اگه مملکت به باد رفت، ما دلارهامون رو بر میداریم و میریم و بقیه به درک! یا مثلا اگه قحطی اومد ما که برای یکسال خرید کردیم و تا بعد از قحطی زنده میمونیم 🙁 چی بگه آدم واقعا! هرچی هم که میخوای بهشون توضیح بدی که فکر میکنن تو اسکولی و اینها دارن برای حفظ ارزش داراییشون دلار میخرن و برای آرامش خانوده پوشک و نوار بهداشتی!

اینهایی که نوشتم قرار بود مقدمه نوشته باشه اما خیلی دلم پر بود دیگه!! الان فکر کنم دیگه اصل ماجرا چند خطی بیشتر نشه 😉 راستش یک تصمیم مهم گرفتم و اون هم اینه که از این هفته ببینم میتونم کاری برای کسی بکنم که حالش و اوضاعش بهتر بشه! حالا چه شخصی باشه و چه شرکتی 🙂 کار من و شرکتمون مشاوره و آموزش در حوزه استانداردها و چارچوبهای فناوری اطلاعات هستش (یک چیزهایی مثل ITIL, COBIT, SCRUM, DevOps و …) و اولین چیزی که به ذهنم رسیده اینه که به شرکتهای کوچیکی که از این اوضاع اقتصادی متاثر شدن خدمات رایگان ارائه بدیم!! (سایت شرکت رو از اینجا یک نگاهی بندازین و ببینید که چه کار میکنیم، ببینید به کارتون میاد یا نه!)

پس خلاصه ماجرا اینکه اگه شما مدیر یا کارمند یک مجموعه کوچیک هستین که از شرایط اقتصادی متاثر شدین و احساس میکنید خدمات ما یا کمک مستقیم خودم میتونه بهتون کمکی بکنه حتما به من یا شرکت (تلفن ۸۸۵۰۸۰۸۳-۵) خبر بدین و ما هم برای کمک بهتون دریغ نمیکنیم. بچه های شرکت هم آزادن که اگر موضوعی توی این فضا بود یکروز در هفته رو به صلاحدید خودشون بهش تخصیص بدن 🙂 اگر شما دیدین که فعالیت ما کمکی به شما نمیکنه اما کسی رو میشناسین که میتونیم کمکش کنیم حتما بهش اطلاع بدین!

امیدوارم روزی برسه که همه امون به همدیگه رحم کنیم و هوای همدیگه رو داشته باشیم!

دیدگاه‌ها

  1. علیرضا زارعی دولت آبادی

    عالی بود بابک جان، فکر می کنم من هم جزو اون دسته آدم های خوشبختی هستم که توی همین اوضاع بلوشو دوست خوبی مثل شما رو در کنار خودم دارم. بالاخره از این زمستون سخت هم عبور می کنیم و بهار هم در راه است، این رسم طبعیته و تا بوده همین بوده، این دوران رکود هم به سرانجام خواهد رسید و روسیاهی می ماند برای برخی از دوستان نه چندان دوست.ایده فوق العاده ای بود من امروز با دوستانم در هیات مدیره شرکت مطرح می کنم شاید ما هم بتوانیم هوای دیگری را داشته باشیم

  2. رویا حسن زاده

    سلام الان از خوندن متن شما حسی اومد بالا که گفتنش یکم سخته .یک نوع شعف یک نوع شادی از دوست داشتن دیگران و همراهی بقیه تو متن بود که منو متقلب کرد اینروزها همه احتیاج داریم دوست داشته بشیم و همراهی بشیم خوشحالم و خوشبختم هنوز این طور آدمها هنوز هستند و آدمیت هنوز نمرده ممنون که هستید

  3. علیرضا صبوئی

    بابک عزیز جسارتا یک پیشنهاد دارم. امیدوارم جسارت بنده را ببخشید.
    ببینید نوشتن با زبان عامیانه “مثلا استفاده از کلمه اون به جای آن” یک نکته جالب دارد.
    در این نوع نوشتار، نویسنده احساس میکند متنش بسیار ساده و روان نوشته شده. در واقع خود نویسنده با متنی که به زبان عامیانه نوشته شده، احساس راحتی میکند. چون میداند از چه چیزی صحبت میکند.
    اما یک نکته وجود دارد: یک متن که به زبان عامیانه نوشته شده باشد، خواندنش برای مخاطبینی که هنوز دیدی از موضوع مقاله ندارند، سخت تر است. بنابراین اتفاقی که می افتد به این صورت است که نمیتوانند با تمرکز مورد نیاز متن را بخوانند.
    البته امکان دارد این نظر من درست نباشد. با این حال حیفم آمد این موضوع را با شما مطرح نکنم.
    در پناه حق

  4. امیر

    سلام بابک عزیزنمیدانم ازچی ازکجاودرچه موردی بنویسم چون الان که متن شماروخوندم اشکهایم جاریست نه بخاطرمشکلات خودم که کمترینش دو تابستان هست که خانواده ام در این تابستان گرم دریکی از شهرهای دورافتاده وازیادرفته استان کرمان (در اینجا منظورم از دورافتاده واز یادبرده یارفته این است که به گفته رانندگانی که مسیربندرعباس مشهدرو واسه باربردن میروندمیگویندکه از سی سال پیش که مااز این شهرگذرمیکردیم تا الان نه تنهاتغییری نکرده بلکه بدتر هم شده)حرفشون رو تاییدمیکنم بااین عنوان که هنوز هشتاددرصدازآسفالت کوچه وخیابانهای شهرمون از دوره پهلویست. تنهاکارخانه ای که دراینجازده شدوباعث خوشحالی زودگذرجوانان شهرمون گشت کارخانه کک بودکه متاسفانه اکثرکارگران وکارمندانش ازدیگرشهرهای استان استخدام شدندحتی سه ساله که یه دونه دانشگاه پیام نور تاسیس شده با اینکه معدن زغالسنگ داره اما محل شستشو تفکیک وبارکردن زغالسنگها درشهردیگراستان انجام میشودحتی محصول پسته شهرمان بصورت تازه به شهرهای دیگربرده شده ودر آنجا بسته بندی و بارگیری شده وسودکلانش به جیب دلالهامیرودوهزاران مشکل دگه که مهمترینش ترانزیت جنس قاچاق که وارد شهر ماگشته واز انجا به دیگرشهرها میرودواین موادافیونی باعث شده جوانان شهرمون بخاطر اینکه کمترفکر مشکلات زندگی رو داشته باشندوافسرده تر نشوندموادمصرف کنند یا بعضی بخاطر امرارمعاش دست به قاچاق این موادلعنتی زدندونتیجه اش این شده که اکثرخانواده ها بی سرپرست شدن ومردخانواده درزندان واوضاع بچه هایشون روز به روز بدتر وبدتر شده بله شهرمن راوراست شهری که بخاطرحجاب خانمهای محترمش به قم دوم نیز معروف است ونمیدانم مقصررو مسولین شهرم بدانم یا سرمایه دارانی که بخاطربی سوادی ونداشتن اطلاعات بهتراز کارفرمایی پولشون رو دربانک کشاورزی خواباندن وباکمترین سودفقط در فکرخود وخانوادشون هستندوخوشحالنداز اینکه بانک کشاورزی راور بیشترین پول درسطح استان وحتی کشور رو درخودانباشته وذخیره دارد با اینکه مدتیست دارم قانون جذب رو که بایدمثبت اندیش باشیم تمرین میکنم اما وقتی متن شمارو دیدم تنهاراهی که میشدانتخاب کرددردل کردن با شما عزیزان بودوخود رو سبک کردن به نظر بنده حقیرهمیشه کمک مالی نمیتواندکل نیاز طرف مقابلت رو برطرف سازد بلکه باحرفهاواحساس مهربونی افرادی چون بابک جان باعث میشودانسان دلگرمترباشدومشکلات خودش رو فراموش کرده وبه فکرهمنوعان مخصوصا هموطنان عزیزش باشدممنون وسپاسگزارهمه داداش کوچیکتون امیر از اینکه طولانی شدبنده رو عفوفرماییدیا علی

  5. شروین

    وقت بخیر
    خیلی خوشحال شدم از خوندن این مقاله و خط به خط خوندم و لذت بردم اما یک تلخی هم احساس کردم. اگر ما به کسی که بسیار مهربان می پنداریمش کوچکترین بی اعتمادی ببینیم و تضادی بین عمل و حرفی که ادعا کرده است آنگاه چه خواهد شد؟ بهم میریزیم! افسرده و بدبین به تمام افرادی خواهیم شد که حرف های زیبایشان نشانی از دل پاکشان دارد.
    امیدوارم جثارتم را بپذیرید! شاعر میگوید دوصد گفته چو نیم کردار نیست!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.