تقریبا هر روز یا دیگه یکی دو روز یکبار به مردن و تموم شدن زندگی فکر میکنم. خیلی دلیل خاصی هم نداره؛ راستش بیشتر برام شکل جمع بندی زندگیم را داره 🙂 مرور اینکه چه کارهایی کردم و چه کارهایی بوده که میخواستم و نکردم! معمولا توی لیست کارهای نکرده خبر خاصی نیست به جز یکی دوتا که واقعا اگر زندگیم تموم بشه و انجامشون نداده باشم خیلی دلم میسوزه 😥 اصل کاریش توی طول چندین سال گذشته نوشتن یک کتاب بوده، البته هر چند وقت یکبار موضوعش عوض شده و از حوزه های روانشناسی و مدیریت تغییرات جزو موضوعات بوده تا یک عالمه موضوعات مختلف حوزه IT؛ فعلا خودم رو به یک ترجمه از یک کتاب خوب هم راضی کردم اما خب دیگه، هنوز که کاری نکردم (مدیونین اگر فکر کنید بخاطر تنبلی بوده) 😳
به همون دلیل که توی لیست کارهای نکرده زندگیم آیتم خاصی ندارم، هیچ وقت پیش نیومده که بخوام به دوره ی خاصی از زندگیم برگردم. این خالی بودن لیست واسه اینه که توی تمام دوره های زندگیم هرجور تجربه ای که به ذهنم میرسیده را تجربه کردم و درسهاش را گرفتم. هیچ وقت زندگی کردن برام تکراری نشده، حتی اگر کارهای تکراری انجام دادم توشون دنبال تجربه ها و درسهای جدید بودم. خب بعضی دوره های زندگی باحالتر بوده و بعضی دوره ها هم سخت تر اما در کل توی زندگی بهم خوش گذشته خدا را شکر! تا حالا به این فکر کردین که توی زندگی بهتون خوش میگذره یا نه؟ قبلا چی، خوش گذشته کلا؟
خیلی دوست داشتم همیشه اونجوری زندگی کنم که انگار امروز روز آخر زندگیه و فردایی در کار نیست اما خب همیشه هم نشده! البته از نظر مسایل مالی که همیشه همینجوری زندگی کردم، چون هیچ وقت پس انداز نداشتم و به فکر روز مبادا هم نبودم 😉
تا اینجاهاش خیلی شخصی بود اما خب واقعا چی باعث میشه که توی زندگی خوش بگذره یا نه؟ دوست دارم نظرتون را بدونم، پس اگر حوصله داشتین همین پایین برام بنویسید. من هم یکی دو تا مورد راحتش را مینویسم.
به نظرم شاید یکی از فاکتورهای کلیدی تجربه کردن باشه؛ تجربه کردن همیشه حس خوبی داره. دلیل اصلیش هم اینه که حس یادگیری را توی آدم قلقلک میده، حسی که ناخودآگاه برای همه شیرینه! تجربه کردن لزوما قرار نیست انجام دادن کارهای عجیب و غریب باشه، قرار نیست ژانگولر بازیهایی که توی فیلمها نشون میدن باشه! میتونه یادگرفتن یک چیز جدید باشه، میتونه پیدا کردن یک دوست جدید باشه، میتونه چیزی باشه که تا دیروز نبوده و امروز هست! در کل هر روز زندگی را یک تجربه مستقل ببینید و توش دنبال یک چیز جدید باشید.
یکی دیگه از فاکتورهای خوش گذشتن هم میتونه در کل ساده گرفتن زندگی و کمتر حرص خوردن (و در خیلی از موارد حرص دادن 😎 ) باشه؛ اینرو که خیلی راحت میتونید واسه خودتون ارزیابی کنید. اگر آخرین باری که به یک کسی یا چیزی گیر دادین و در نتیجه غر زدین یادتون نمیاد که یعنی عالی هستین اما اگر در نقطه مقابلش همین چند دقیقه پیش بوده که خب باید یک تجدید نظری بکنید. سعی کنید کمتر گیر بدین و کمتر غر بزنید، کمتر واسه آینده حرص بزنید! البته خب بعضیها غر زدن جزو مهارتهای شخصیشون بحساب میاد و کنار گذاشتن یک مهارت هم دلایل خیلی موجهی لازم داره 😆
این نوشته توی تصویر پایین را بخونید.
دیگه نمیخوام خیلی بیشتر ادامه بدم. کلا خواستم اینو بگم که هر چند وقت یکبار از خودتون بپرسید و ببینید خوش میگذره یا نه!؟ اگه نمیگذشت که خب یک فکری به حالش بکنید 😀
دیدگاهها
معیار خوبیه این خوش میگذره! سنجه ای که آدم رو به فکر وا میداره و تلنگری برای دست به کار شدن. من یه معیار دیگه هم دارم، خیرم به کسی میرسه یا نه. ممنونم بابت یادآوری بابک
به منم تا حالا تو زندگی خوش گذشته اما خیلی لیست کارهایی که دوس دارم انجام بدم زیاده و حتما با همین فرمون برم جلو با یکم تغییر و پشتکار به همشون میرسم